مقالات روایات مذهبی اسلامی و کلیپ

پند تاریخ-چاپلوسی-کریم خان زند
چاپلوسی به قیمت چشم

کریم خان زند هر صبح ساعتی برای دادخواهی ستم‌دیدگان می‌نشست و به شکایات مردم رسیدگی می‌نمود. یک روز مرد حیله‌گری پیش او آمد. همین که وارد شد چنان سیلاب اشک از دیده فروریخت و های‌های گریه کرد که دل کریم خان برایش سوخت. هر چه می‌خواست سخنبگوید گریه مجالش نمی‌داد. پادشاه دستور داد او را به آسایشگاهی ببرند تا کمی آرام بگیرد.

ساعتی نگذشته بود که غم و اندوهش فرو نشست. او را پیش شاه آوردند. کریم خان او را نوازش بسیار نمود و سپس از کارش پرسید. مرد گفت: من کور و نابینا به دنیا آمدم. از هنگام تولد خداوند نیروی بینایی من را گرفته بود و عمر خود را تا چندی پیش به همان وضع و محروم از نعمت دیدن می‌گذراندم، تا اینکه روزی افتان و خیزان به آرامگاه پدر شما رفتم و دست توسل به مزار شریف آن مرحوم زدم و از او درخواست دو چشم بینا نمودم.

آنجا آنقدر گریه کردم که بی‌حال شده و به خواب رفتم. در عالم خواب مردی جلیل‌القدر را مشاهده کردم که به بالین من آمد و دست بر چشمانم گذاشت و گفت: من پدر کریم خان زند هستم. چشم تو را شفا دادم. اینک با خاطری آسوده حرکت کن.  از خواب که بیدار شدم چشم‌های خود را بینا یافتم و جهان تاریک برایم روشن گردید.

مرد پس از بیان ماجرا، به کریم خان گفت: این‌همه گریه من از جهت ستایش و سپاسگزاری بود که قادر بر خودداری از آن نبودم و شرفیاب شدم تا به عرض برسانم فرزند چنین پدری هستید. من به جهت آن که با داشتن این دو چشم زندگی تازه‌ای یافتم، به پیشگاه شما آمدم تا خود را برای همیشه جزء فدائیان شما معرفی کنم و عرض نمایم که از هیچ‌گونه خدمت‌گزاری دریغ ندارم.

کریم خان امر کرد دژخیم (جلّاد) را حاضر کنند و به او دستور داد چشمان این مرد را بیرون آورد! کسانی که در بارگاه حضور داشتند تقاضای گذشت و عفو نمودند و گفتند او حیله‌باز است و به امید کرم کریم آمده است. بالاخره کریم خان را منصرف کردند، ولی فرمان داد او را به چوب ببندند.

هنگامی که چوبش می‌زدند کریم خان می‌گفت: پدرم تا وقتی زنده بود در گردنه بید سرخ، خَر دزدی می‌کرد. من که به این مقام رسیدم، عده‌ای چاپلوس برای خوشایند من بر آرامگاه پدرم مقبره‌ای ساختند و آنجا را عیناق ابو الوکیل نامیدند. اکنون تو ای دروغگوی چاپلوس او را صاحب کرامت خدایی معرفی می‌کنی؟! ای کاش چشم‌هایت را درآورده بودم تا می‌رفتی برای مرتبه دوم از او چشم تازه می‌گرفتی.

📖 منبع: پند تاریخ، ج۱، ص۲۲۹

پند تاریخ چاپلوسی کریم خان زند

روایات    چهارشنبه 15 آذر 1402