شهادت امام علی نقی الهادی علیه السلام

مقالات روایات مذهبی اسلامی و کلیپ

من که کاری نکردم!

گویند: روزی شیطان خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه‌ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی‌کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.

به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می‌دوشد. بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!

فرزندان شیطان با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای! این چه کاری بود که کردی؟! گفت: کاری نکردم، فقط میخ را تکان دادم!

بیشتر مردم فکر می‌کنند کاری نکرده‌اند، در حالی که نمی‌دانند چند کلمه‌ای که بر زبان جاری می‌کنند، مانند سخن‌چینی‌ها و...، مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. آتش اختلاف را بر می‌افروزد. خویشاوندی را بر هم می‌زند. دوستی و صفا و صمیمیت را از بین می‌برد. کینه و دشمنی می‌آورد. طراوت و شادابی را تیره و تار می‌کند. دل‌ها را می‌شکند. بعدا هم کسی که این کار را کرده فکر می‌کند کاری نکرده و فقط میخی را تکان داده است!

قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش! مواظب باش میخی را تکان ندهی... / کشکول

پند تاریخ سخن گفتن

روایات    چهارشنبه 14 آبان

ناسنجیده سخن گفتن

عبیدة بن زبیر برادر عبدالله بن زبیر از طرف او فرماندار مدینه بود. روزی ضمن یکی از خطبه‌های خویش به مردم گفت: «دیدید و شنیدید که خداوند برای شتری که قیمت آن پنج درهم بود، با قوم صالح چه کرد و چگونه آنان را معذب ساخت؟» مقصودش از شتر، ناقه حضرت صالح(ع) بود که آیت بزرگ پروردگار و معجزه حضرت صالح(ع) بوده و خداوند آن را در قرآن شریف «ناقة‌الله» خوانده است!

عبیدة بن زبیر این اثر مقدس الهی را در منبر به پنج درهم قیمت‌گذاری کرد و آن ناقه را ناچیز تلقی نمود و همین امر موجب انکار شنوندگان گردید و لب به اعتراض گشودند و به او لقب «شتر قیمت‌کن» (مقوم‌الناقة) دادند. این لقب زبانزد عموم مردم شد و آنقدر در مجالس تکرار کردند که به صورت تمسخر فرماندار درآمد. تا جایی که عبدالله بن زبیر ناچار شد او را از فرمانداری عزل کند و برادر دیگر خود مصعب را فرماندار نماید و این رویداد نتیجه گفتن یک جمله ناسنجیده بود!

📖 منبع: سخن و سخنوری، ص۱۲۴ (با اندکی تصورف)

پند تاریخ سخن گفتن

روایات    چهارشنبه 10 مرداد 1403