آوردهاند که خر و اسبی با هم در راهی میرفتند. خر، اسب را ندا کرد و گفت: ای یار! اندکی از بار من بستان، وگرنه زیر این بار گران که پشتم را خم کرده است هلاک خواهم شد. اما اسب درخواست او را نپذیرفت. لاجرم خرِ مسکین تاب نیاورد و زیر بار سنگین جان داد!
صاحب خر پوست از تنش برکند و هم بار خر و هم چرمش را بر پشت اسب نهاد. اسب با خود گفت: چون در هنگام سختی، به یاری برادر مسکین خود نرفتم، اکنون به سزای آن گرفتار آمدم...
روایات چهارشنبه 7 آبان