مردی از اهل ری گفت: يكى از نويسندگان يحيى بن خالد به حكومت رى منصوب شد. من مقدارى ماليات بدهكار بودم که چنانچه آن را از من مطالبه میکردند، فقیر و بینوا میشدم. عدهاى گفتند: او طرفدار مذهب اهلبيت(ع) است، ولى من همچنان از رفتن نزد او بيمناك بودم.
سرانجام تصميم گرفتم به قصد حج حرکت کنم و به نزد مولايم موسى بن جعفر(ع) بروم و او را در جريان بگذارم. پس از آن كه خدمت امام رسيدم، آن حضرت نامهاى بدين مضمون براى والى رى نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. بدان! براى خداوند در زير عرشش سايهاى است كه از آن بهره نمىگيرد مگر كسى كه به برادرش نيكى كند، يا او را از غم و اندوهى رهايى بخشد و يا او را خوشحال سازد؛ و این (حامل نامه) برادر توست. والسّلام.»
چون از مسافرت برگشتم، شبی به منزل والی رفتم. وقتی فهمید از جانب امام کاظم(ع) پیغامی برایش آوردهام، مرا تکریم فراوان نمود. آنگاه نامه موسی بن جعفر(ع) را به او دادم. وقتی نامه را خواند و از مضمون آن اطلاع یافت، اموال و لباسهای خود را طلبید. هرچه درهم و دینار و پوشاک داشت با من تقسیم کرد و هر مالی که تقسیمپذیر نبود، معادل نصف آن پول میداد و بعد از هر تقسیم میگفت: آیا مسرورت کردم؟ میگفتم: به خدا سوگند، زیاد مسرور شدم. در این هنگام دفتر مطالبات را طلبید، آنچه به نام من بود محو کرد و نوشتهای داد که در آن مالیات نداشتن مرا گواهی کرده بود.
از او خداحافظی کردم و از خدمتش مرخص شدم. با خود گفتم این مرد بسیار به من نیکی کرد و من قدرت جبران آن را ندارم. بهتر است حجی بگذارم و در موسم حج برایش دعا کنم و نیکی او را به اطلاع مولایم موسی بن جعفر(ع) برسانم.
چنین کردم. هنگامی که جریان را به حضرت کاظم(ع) شرح میدادم، پیوسته صورت مبارک آن جناب از شادمانی برافروخته میشد. عرض کردم: مگر کارهای او شما را مسرور کرد؟ فرمود: آری، به خدا قسم کارهایش مرا شاد نمود و جدم امیرالمؤمنین(ع) را خوشحال کرد. سوگند به پروردگار که پیامبر(ص) را خرسند نمود و همانا خداوند را نیز مسرور کرد!
📖 منبع: پند تاریخ، ج۲، ص۴۷ و بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۷۴
روایات چهارشنبه 6 دی 1402