از خواجه نظامالملک نقل شده که گفت: شبی در خواب دیدم اشخاصی زشترو و بدهیکل پیدا شدند و نزدیک من نشستند. چنان کریه و بدمنظر بودند که از بوی دهان آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود! هر کدام از دیگری زشتتر و بدبوتر!ا اضطراب و وحشت زیاد از خواب بیدار شدم و خوابم را به کسی ابراز نکردم. شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند. از دیدار آنها نزدیک بود قالب تهی کنم! شب سوم از ترس به خواب نرفتم اما بیداری به نهایت رسید و خواب بر من غلبه نمود.
مجدد همان اشخاص شبهای گذشته را دیدم، ولی در آخر کار مشاهده نمودم عدهای آمدند زیباصورت و سیرت و خوشسخن. هر یک از آنها که وارد میشد، یکی از زشترویان بیرون میرفت تا تمام آنها رفتند و اشخاص زیبا جایشان را گرفتند. من از مجالست و همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. از یک نفرشان پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: ما صفات نیک تو هستیم و آنها که رفتند صفات زشت تو بودند. اگر تو را تاب همنشینی با آنهاست، مجالستشان را اختیار کن، و الا اگر آنها را دوست نداری، ما را به دوستی برگزین. هر یک از ما و آنها مدت همنشینیمان با تو تا ابد خواهد بود.
📖 منبع: پند تاریخ، ج۲، ص۲۰۸
عمومی چهارشنبه 6 تیر