شیخی نیمهشب وارد مسجد و مشغول نماز شد. لحظاتی بعد در حالی که شیخ مشغول عبادت بود، اتفاقا سگی برای در امان ماندن از سرما به مسجد وارد شد!
مرد که صدایی را شنید، تصور کرد که شخص دیگری به مسجد آمده است!
برای اینکه اخلاص خود را نشان دهد، نمازهایش را با قرائت و طمانینه تمام به جا میآورد!
نزدیکیهای صبح که شد، نگاه کرد تا ببیند آن فرد کیست که در کمال تعجب سگ را مشاهده نمود و با خود گفت: لعنت بر ریا... از سر شب تا به حال به خاطر یک سگ عبادت کردم، نه به خاطر خدا!
مقالات سهشنبه 2 مرداد