جوان تصمیم خود را گرفت. در آن لحظات آخر که چشم از جهان فرو میبست، سعادت خود را با دو جمله خرید. مثل اینکه متوجه شد در مسئله ایمان، شرم و حیا یا رعایت خواسته پدر شرط نیست. گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله» و سپس دیده از جهان فروبست.
روایات جمعه 2 خرداد
حضرت باقر(ع) فرمود: پسربچهای از یهودیها خدمت حضرت پیغمبر(ص) زیاد میآمد. به مرور انسی به آن حضرت گرفته بود. آن جناب نیز او را در رفت و آمدهایش میپذیرفت. گاهی او را پی کاری میفرستاد و یا نامهای به دستش میسپرد که به یکی از خویشاوندان خود بدهد.
روزی حضرت رسول(ص) متوجه شد که چند روز است آن پسربچه دیده نمیشود. جویای حالش گردید. گفتند: مریض شده و نزدیک مردن است. پیغمبر اکرم(ص) با چند نفر از اصحاب به عیادت آن پسربچه یهودی رفت. آن جناب را برکتی بود که با هر کس سخن میگفت، جوابش را میداد (اگرچه در آخرین لحظات حیات بود).
به بالین بیمار محتضر نشست. صدا زد: فلانی! پسرک چشم گشوده عرض کرد: لبیک یا اباالقاسم. فرمود: بگو «اشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله»؛ گواهی به یگانگی خدا و رسالت من بده. آن جوان تا این سخن را شنید، نگاهی به صورت پدر خود کرده چیزی نگفت (این نگاه حاکی از آن بود که پسرک از پدر خود شرم دارد یا میترسد). برای مرتبه دوم حضرت او را صدا زده به گفتن شهادتین امرش کرد. باز نگاهی به صورت پدر کرده چیزی نگفت. در مرتبه سوم که پیغمبر(ص) صدایش زد، همین که جوان چشم باز کرد، حضرت رسول(ص) گفتار قبل را تکرار نمود. این بار نیز چشم به صورت پدر انداخت. در آن هنگام پیغمبر(ص) فرمود: میل خودت. میخواهی گواهی بده و در صورتی که مایل نیستی لب فروبند.
(جوان تصمیم خود را گرفت. در آن لحظات آخر که چشم از جهان فرو میبست، سعادت خود را با دو جمله خرید. مثل اینکه متوجه شد در مسئله ایمان، شرم و حیا یا رعایت خواسته پدر شرط نیست) گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله» و سپس دیده از جهان فروبست.
پیامبر اکرم(ص) به پدرش فرمود: ما را با این جوان واگذار و از پی کار خود برو (اکنون به ما تعلق گرفت). اصحاب را دستور داد او را غسل دهند و کفن کنند، وقتی آماده گردید، بیاورند تا آن جناب بر جنازهاش نماز بخواند. از منزل یهودی بیرون شد، خدای را ستایش میکرد که امروز یک نفر را بهوسیله من از آتش جهنم نجات داد.
📖 منبع: بحارالانوار، ج۶، ص۲۶