در سال نهم هجری از اطراف، سران قبایل یکی پس از دیگری به مدینه وارد میشدند و اسلام میآوردند. همین که نزدیک مدینه رسیدند، با مغیرة بن شعبه ملاقات کردند. مغیره با عجله دوید تا خود را به پیغمبر(ص) برساند و بشارت آمدن سران ثقیف را برای بیعت اسلام به عرض برساند. ابوبکر با او مصادف شد و از جریان اطلاع پیدا کرد. مغیرة را آنقدر سوگند داد تا پذیرفت که این بشارت را او برساند. ابوبکر خدمت پیغمبر(ص) رسید و آمدن آنها را اطلاع داد.
مغیره که از بستگان بنیثقیف بود به آنها تعلیم داد چگونه بر پیغمبر(ص) سلام کنند، ولی ایشان نپذیرفتند و به همان رسم جاهلیت تهنیت گفتند. پیامبر(ص) دستور داد در کنار مسجد قبهای برای آنها برافراشتند.
بنیثقیف عرض کردند: ما مسلمان میشویم به سه شرط: اول اینکه بت لات را بگذارید در میان ما باشد تا ۳ سال و بتخانه را خراب نکنید. پیغمبر(ص) امتناع ورزید. پیوسته تعداد سالها را کم کردند، باز قبول نفرمود. تا اینکه اجازه یک ماه خواستند، باز امتناع ورزید حتی از اینکه لحظهای اجازه دهد. دوم اینکه از نماز خواندن معاف باشند و سوم اینکه بتها را با دست خودشان نشکنند.
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: اینکه با دست خود بتهایتان را نشکنید اشکال ندارد. کسی را میفرستیم بتها را در هم شکند؛ و اما نخواندن نماز ممکن نیست.
📖 منبع: پند تاریخ، ج۶، ص۷۲ به نقل از تاریخ طبری، ج۲، ص۳۶۵