به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی خود ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست. ماستفروش که او را نشناخته بود پرسید: چه جور ماستی میخواهی؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه؟!
وی شگفتزده پرسید فرقش چیست؟ ماستفروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟
مختارالسلطنه دستور داد ماستفروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در پاچه تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد! دیگر فروشندهها وقتی از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند!
ضربالمثل «فلانى ماستش را كيسه كرده» از اینجا آمده و به این معنی است که کسی حساب کار دستش آمده و از هشدارها ترسیده و برای رفع خطر، اقدام لازم را انجام داده باشد.