سخنرانی

کلیدهای استفاده از فنون مناظره در پاسخگویی به اشکالات وهابیت درباره توسل و تبرک-2

مبحث دعا
61 کلیدهای استفاده از فنون مناظره در پاسخگویی به اشکالات وهابیت درباره توسل و تبرک-2
مبحث دعا
  • مروری بر مطالب این جلسه:

    خلاصه جلسه 61 دعا - تاریخ سخنرانی: 19/10/94

    در ابتدای جلسه حدیثی از کتاب میزان الحکمه از قول امام صادق (ع)  بیان شد که مضمون آن چنین است که روزی یکی از پیامبران الهی مبتلا به بیماری شد و گفت که خود را درمان نمی کنم تا همان کسی که بیمارم کرده شفایم دهد. در این هنگام خداوند به او وحی نازل می کند که تا خود را درمان نکنی شفایت نخواهم داد زیرا شفا دادن از من است. (یعنی من شفای تو را در فکر و سخن طبیب و خاصیت دارو قرار می دهم)

     

    نتیجه حدیث: بیمار باید به طبیب مراجعه کند ولی شفایش را خدا می دهد.

    حال حدیثی از اهل سنت که از شیعه هم نقل شده است: در این حدیث که در کتاب کنز العمال آمده، پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «خود را مداوا کنید زیرا خدای تعالی هیچ دردی نداد مگر آنکه برایش شفایی نهاد (یعنی شفا دارد اما ما باید جستجو و پیدایش کنیم) جز مرگ و پیری که درمانی ندارد.»

    در ادامه آیات 63 تا 67 سوره واقعه مطرح شد. آیات بحث زراعت کشاورزان را مطرح می کند و این سؤال را از انسان می پرسد که دانه ای را که کشت می کنید آیا شما می رویانیدش یا ما؟ (آیات دارند خداوند را زارع واقعی معرفی می کنند)

     

    سؤالی که اینجا مخالف ما باید پاسخ بدهد این است که اگر طبق این آیات زارع خداست، نقش کشاورز این وسط چیست؟ اگر کشاورز هیچ کاره است پس دانه ها باید خود به خود و بدون دخالت کشاورز در مزرعه پخش شوند و رشد کنند! و اگر کشاورز همه کاره است تکلیف ماجرایی که ذیلاً نقل می شود چیست؟:

     

    چند سال قبل دانشمندان پس از اطلاع از ترکیبات موجود در عدس، خودشان در آزمایشگاه آن ها را در کنار هم قرار دادند تا یک دانه عدس را با دست خودشان به وجود آورند. نتیجه کار دانه ای شد که خیلی بزرگ تر از عدس واقعی بود. آن ها این دانه را در زمین در کنار یک عدس واقعی کاشتند و مراقبت های لازم را انجام داند. دانه واقعی جوانه زد ولی دانه آزمایشگاهی هیچ تغییری نکرد.

     

    علت چه بود؟

    آن بود که اگرچه آن ها همه عناصر عدس را کنار هم گذاشته بودند، اما یک عنصر کم بود و آن عنصر حیات بود که باید خداوند آن را تزریق می کرد.

    پس: کشاورز است که دانه را می کارد، اما او فقط یک سبب است و حیات دانه، زمینش، بارانش، استعداد زراعت کشاورز و... همه را خدا می دهد.

     

    یک سؤال: آیا خداوند نمی تواند غیر از کار های مختص به خود (مثل تزریق حیات) کار های کشاورز (مثل قرار دادن دانه ها در خاک) را هم خود انجام دهد؟

    مسلماً می تواند، اما اگر نمی کند علت این است که خدا مُسبّب الاسباب است. خداوند می خواهد بندگان در هر کاری از اسباب استفاده کنند حتی در کشاورزی.

    مسئله دعا هم همینطور است. خداوند باید اراده کند تا فلان حاجت برآورده شود، اما مثلاً به دست کسی مثل پیامبران و اولیا انجام می دهد. پس خداوندِ مسبب الاسباب است که اجابت را به دست پیامبرش داده تا او سبب اجابت باشد. اوست که خواسته برای تهیه نان به نانوا و برای علم به مَدرَس مراجعه کنیم.

     

    پس: اگرچه قدرت خدا نامتناهی است ولی باید برای کسب هر چیز متناسب با آن تلاش شود چون خداوند مسبب الاسباب است.

     

    حال آیه 17 سوره انفال. این آیه به جنگ بدر بر می گردد که مسلمانان در روز های آغازین اسلام به سر می بردند و با اندک امکاناتی موفق به شکست دادن لشکر کفار شدند. در حین همین جنگ هم بود که پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرمود تا مشتی خاک از زمین بردارد و به دست پیامبر (ص) بدهد. آن حضرت هم چنین می کند و پیامبر (ص) آن خاک را به صورت دشمنان ریخته و آن ها را نفرین می نمایند.

    در این آیه خداوند نسبت شکست دادن کفار و حتی این حرکت پیامبر (ص) را به خود می دهد و به پیامبر (ص) بیان می دارد خدا بود که آن خاک را پاشید نه تو.

     

    سؤال: خُب مگر مسلمانان کفار را نکشتند؟ مگر پیامبر (ص) خاک را نپاشید؟ پس چرا خداوند این کار ها را به خود نسبت داده؟ آیا منظور جبر است؟ (توجه شود که ابتدا مخالف ما باید به این سؤال پاسخ بدهد)

    اما پاسخ: این ها هم کار خدا بود هم کار مسلمانان. کار آن ها بود چون آنان اراده بر آن کردند و کار خدا بود چون قدرت جسمانی و ایمانی و... آن ها از جانب خدا بوده.

     

    پس همه توانایی های جسمی و روحی بندگان موهبت و بخشش خداست ولی قدرت خداوند استقلالی است. پس عسل، زارع و... همه اسباب اند.

    خدا هم خالق است عیسی (ع) هم خالق است. خدا بالاستقلال ولی عیسی (ع) بالموهبه. صفات دیگر مثل شفا دادن و... هم به همین ترتیب است.

     

    حال یک سؤال: چرا خداوند اراده کرده پیامبر (ص) و... قدرت حاجت دادن به مردم را داشته باشند؟

    یک پاسخ این است که هدف، فراموش نشدن پیامبر (ص) است. تا مردم پس از مرگ نگویند او دیگر به درد نمی خورد. تا احترامش حفظ شود. تا مردم هم تمایل پیدا کنند مثل او عمل کنند و به چنین مقاماتی برسند و...

     

    در آیات 84، 85، 89 و 92 سوره کهف هم به مسبب الاسبابی خداوند اشاره شده. ماجرای ذو القرنین است که برای رسیدن به هدفش از وسیله هایی که خدا در اختیارش گذاشته بود استفاده کرد و به موفقیت دست یافت (با وجود اینکه خدا می توانست بدون اسباب هم او را موفق کند).

    در اینجا حدیث زیبایی از امام صادق (ع) مطرح شد با این مضمون: خداوند ابا دارد (اجتناب می کند) از اینکه کار را بدون سبب انجام دهد و برای هر سببی گشایشی گذاشته. برای هر گشایشی دانشی گذاشته و برای هر دانشی دری گویاست که کسانی این در را شناختند و کسانی هم نشناختند و این دو رسول خدا (ص) و ما هستیم.

    فلذا باید ما زحمت خود را بکشیم ولی توسل به این بزرگواران را فراموش نکنیم.

    در زمینه آیات مربوط به ذوالقرنین، این نکته را هم باید بگوییم که مخالف ماست که باید پاسخ دهد: چرا خدا برای ذوالقرنین سبب تعیین کرد؟

     

    و یک اشکال در پایان: آیا توسل به غیر خدا، منافاتی با آیه «اُدعونی اَستَجِب لکم» ندارد؟

    پاسخ: خیر. این جمله شرطیه است و در آیه نیامده که «فقط» مرا بخوانید. آیا مخالف ما می تواند «فقط» را در آیه نشان دهد؟ آیه می فرماید مرا بخوانید تا اجابت کنم و نفرموده اگر غیر خدا را بخوانید اجابت نمی کنم. شرک بودن این خواندن هم زمانی است که طرف مقابل را به عبارتی خدا بدانیم.