سخنرانی

چرا نسخه های قرآنی در بعضی موارد نتیجه نمی دهد؟ (قسمت اول)

مبحث دعا
74 چرا نسخه های قرآنی در بعضی موارد نتیجه نمی دهد؟ (قسمت اول)
مبحث دعا
  • مروری بر مطالب این جلسه:

    آنچه در این جلسه بیان شد:

    این جلسه می خواهیم ببینیم چرا گاهی برخی از نسخه های قرآنی را به کسی می گوییم انجام دهد یا برای خودمان انجام می دهیم، ولی نتیجه نمی گیریم؟ می خواهیم بدانیم علت چیست.

    عواملی که می خواهیم بیان کنیم عواملی هستند که به طور کلی در علوم اعتقادی، اخلاقی، فقهی و... بسیار مؤثرند.

    مثلاً در فقه: فردی نزد مرجع تقلیدش می رود و دارایی و درآمد و اطلاعات لازم برای محاسبه خمس را به مرجعش می دهد، و مرجع تقلید در آخر به او می گوید: به شما خمس تعلق می گیرد. این فرد که دوست نداشته چنین چیزی را بشنود با حالتی اعتراض گونه با خود می گوید: یعنی چه!! و یادش می رود او تقلید کننده است و مرجع تقلید شونده. اما چرا؟ چون گاهی هوای نفس به میان می آید و مانع از آن می شود که انسان در برخی موارد از مرجعش اطاعت کند.

    گاهی اوقات هم خداوند یا پیامبر (ص) و ائمه (ع) حرفی می زنند و باز انسان می گوید: یعنی که چه!! این هم مثل مثال قبل است. مثل فلاسفه اسلامی که در بعضی جا ها به جای تطبیق خود با ائمه، آن ها را با خودشان تطبیق می دهند.

    در مسائل اخلاقی هم زیاد دیده می شود که متدیّنین ما به جای آن که مسائل و آموزه های اخلاقی را بروند و از سرچشمه بگیرند، می روند و از افواه و دهان های مردم می گیرند. یا از القاب و عناوین (کسانی که دارای القاب و عناوین هستند) می گیرند.

    اما از این ها که بگذریم، باید گفت در سه علمی که نام بردیم (اخلاق، عقاید و فقه) عواملی وجود دارد که چون به آن ها توجه نمی شود، نتیجه اش این می شود که به نتیجه مورد نظر نمی رسیم.

    حال این عوامل (که به خصوص در بحث دعا و استفاده از دستورات قرآنی مانع از استجابت دعا می شوند):

    1- اطاعت نکردن یا ناقص اطاعت کردن

    مثلاً می گوییم: «خدا یا پیغمبر چیزی فرموده اند اما خیلی جدی نگیر!» وقتی این ابهت شکسته شد، یا از دستورات آن ها اصلاً اطاعت نمی کنیم یا اگر بکنیم چیزی را با آن قاطی می کنیم و این می شود اطاعت ناقص. خُب مسلماً این دیگر آن خاصیت را نخواهد داشت چرا که عملی که انجام شده عملی نبوده که خداوند فرموده بود، بلکه این عمل محصول مشترک من و خداست!

    یا مثلاً طبیب حاذق به بیمار می گوید: این دارو های تو است و به این ترتیب باید آن ها را مصرف کنی. بعد من از خودم آن ها را کم و زیاد می کنم، وقت خوردن آن ها را خودم تعیین می کنم و خلاصه دستور طبیب را آنگونه که او گفته بود انجام نمی دهم. فلذا آخر کار به نتیجه ای که مد نظر طبیب بوده هم نمی رسم.

    حال احادیثی راجع به اطاعت:

    میزان الحکمه ص3327 مطالبی از امیر المؤمنین راجع به اطاعت دارد که ما فرست آن ها را ذیلاً می آوریم: «طاعت خدا کلید هر درستی و مایه اصلاح هرگونه تباهی است.» - «فرمانبردار باش تا غنیمت (سود خوب) بری.» - «با طاعت است که بخت (در فارسی ما به آن شانس می گوییم) روی می آورد.» - «با طاعت است که رستگاری حاصل می شود.» - «به طاعت شتاب تا سعادتمند شوی.»

    پیامبر اکرم (ص): «به آنچه نزد خداست، جز با طاعت از او نتوان رسید.»

    امیر المؤمنین (ع): «از خردمند اطاعت کن تا سود بری. به حرف نادان گوش مده تا سالم مانی. کسی که تو را به اصلاح نفست فرمان دهد سزاوار ترین کسی است که از او اطاعت کنی.»

    خلاصه اینکه ما چون فرمان خداوند را ناقص انجام می دهیم، نتیجه هم نمی گیریم.

    نتیجه: اگر جایی دیدید در مسئله دعا، دعا به اجابت نرسید اول کارتان این باشد که یک بار مرور کنید ببینید نسخه ای که به شما داده شده را دقیق انجام داده اید یا نه. مثلاً ببینید اگر فلان ذکر را گفته اند 3 بار بگو، 9 بار نگفته باشید.

    2- تنبلی

    مثلاً به فرض می گویند برای حل فلان مشکل دعا جوشن کبیر بخوان. ما می رویم نگاهی به این دعا می اندازیم و می گوییم: اَه! چه کسی حال دارد این همه دعا را بخواند؟! فلذا موقع خواندن این دعا را به هم می مالانیم تا زودتر تمام شود و زودتر ببینیم به جواب می رسیم یا نه.

    امام علی (ع): «هر کس از سستی فرمان برد حقوق را ضایع گرداند.»

    پیامبر (ص) یا امام علی (ع): «وقتی (تنبل) کاری انجام می دهد کوتاه می آید و چیزی را از آن کم می گذارد.»

    فلذا چنین فرد تنبلی در بحث دعا نتیجه لازم را نمی گیرد.

    3- اعتماد به آنچه گفته شده نمی کنیم

    مثلاً در کتب ادعیه بالای یک دعا مثلاً دعا کمیل نوشته که این دعا فلان خواص را دارد. فردی می نشیند و این خواص را می خواهند و در آخر می گوید: «بابا این دعا ها کاری نمی کند و از این چیز ها زیاد شنیده ایم. حالا ما دعای کمیل را هم می خوانیم ولی بعید است نتیجه بدهد.»

    در اینجا برای فهم بهتر مطلب داستان جالبی بیان شد که ذیلاً می آوریم:

    فردی از سادات فقیر بود که جنس های خانه اش را از مغازه ای تهیه می کرد. روزی هنگام خرید به فروشنده گفت من پول ندارم بابت این جنس به تو بدهم. مبلغش را بنویس پای جدم امیر امؤمنین (ع). فروشنده هم گفت گذاشتم و دفترش را باز کرد، مبلغ را نوشت و نوشت پای شما یا امیر المؤمنین. این اتفاق باز هم افتاد. مدتی گذشت و این فروشنده ورشکسته شد. در همان ایام بود که دفترش را باز کرد و شروع به بررسی مطالباتش کرد تا رسید به مطالباتی که از امیر المؤمنین (ع) یادداشت کرده بود. در این هنگام خطاب به حضرت گفت: پول یک سری بدهکار ها را گرفته ام و اکنون رسیده ام به شما. حال اگر می دهید مال خودتان است. فردای همان روز یا ساعتی بعد کسی یک بسته پول آورد و گفت این ها هم مبالغی که پای امیر المؤمنین (ع) نوشته بودی. مبلغ هم دقیقاً همانقدر بود که فروشنده به پای حضرت نوشته بود!

    این فرد اعتماد کرد و نتیجه اعتمادش را هم گرفت، ما هم باید دقت کنیم که اگر من به صلوات، ربّنا و... اطمینان لازم را نداشته باشم نباید توقع گرفتن نتیجه خوب را هم داشته باشم. در چنین حالتی اگر از روی لطف حاجت ما را بر آورده کردند خُب از روی لطفشان بوده ولی اگر هم نکردند، مرتکب کار اشتباهی نشده اند.

    4- گاهی ما خودمان هم نمی خواهیم کارمان درست شود و جلز و ولزِ الکی می کنیم

    مثلاً اگر به چنین کسی بگویند آیا واقعاً می خواهی حاجتت را بدهیم (مثلاً همسرت که بیمار است را شفا دهیم) با یک حالت سستی و بی تفاوتی می گوید: «البته خُب نه! مُرد هم مُرد. دوباره ازدواج می کنم!»

    پس گاهی اوقات ما خودمان هم تمایل %100 برای درست شدن کارمان نداریم و حتی خودمان را برای درست نشدن کار هم آماده کرده ایم.

    5- برتری جویی

    اسلام با برتری جویی چه در مسائل دنیایی (مثل چشم رو هم چشمی ها، تفاخر ها، پز دادن ها مثل پز دادن با ماشین یا...) و چه در مسائل معنوی به شدت مخالف است. به طور خلاصه هر آنچه که باعث شود فرد به واسطه آن چیز خودش را برتر بداند می شود برتری جویی. مثلاً من می گویم قصد دارم پزشک شوم تا به مردم و جامعه خدمت کنم، اما 10%-20% در دلم دنبال این هدف هستم که روی یکی از اقوام را که دانشجوی دندانپزشکی است کم کرده باشم. یا طرف می رود حوزه. می پرسی هدفت از رفتن به حوزه چیست؟ زود پاسخ می دهد: ترویج فرهنگ تشیع و اسلام عزیز. اما در ته دلش دوست دارد بشود مثل فلان عالمی که در محله آن ها زندگی می کرده و او دیده که مردم چه عزت و احترامی برایش قائل بوده اند. یکی کفش هایش را جفت می کرده، یکی میوه ارزان برایش می آورده و... . این طلبه هم ته دلش دنبال چشیدن طعم این لذت هاست و تمام قصدش ترویج تشیع نیست.

    از جمله موارد برتری جویی می توان به این ها اشاره کرد: علاقه به مرید داشتن - پز دادن به رفتن سر فلان کلاس ادبی، اخلاقی یا اعتقادی. مثلاً از طرف می پرسی چه کلاسی می روی؟ می گوید یک کلاس عالی که مدرسش شخصیت برجسته ای است و درون کلاسش فقط 20 نفر از افراد خاص را راه می دهد و در را بر روی بقیه قفل می کند ولی ما در آن کلاس هستیم! – پز دادن به داشتن دانشی که بقیه ندارند – پز دادن به اینکه من شاگردانی دارم و کیف می کنم از اینکه به من بگویند «استاد». لذت می برم از اینکه به من القابی چون حجت الاسلام و آیت الله بدهند.

    حال می رویم سراغ آیه 83 سوره قصص. اصلاً خداوند در این آیه کاسه و کوزه همه ما را به هم ریخته است و می فرماید: «این خانه آخرت را به کسانی اختصاص می دهیم که نمی خواهند در زمین برتری نمایند (لا یُریدونَ عُلُوًّا فی الاَرض) و نمی خواهند روی زمین فساد انگیزی کنند و سر انجام و عاقبت کار برای متقین است (نه پز دهنده ها)»

    قدیم در بازار تهران علمای بزرگی وجود داشت که همه برای اینکه علوًا فی الارض به سراغشان نیاید خود را به خدا سپرده بودند. پیغمبر(ص) به من و شما یاد داده است که دست بلند کنید و بگویید «لا تَکِلْنا اِلی اَنفُسِنا طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَدا» یعنی: «خدایا ما را آنی به خودمان واگذار نکن.» ما را آنی به خودمان واگذار نکن یعنی اگر من می خواهم دعا بکنم و می خواهم به مقصود خودم در دعا (هر چه که هست) برسم، آن موانعی که در مسیر استجابت دعا به سراغ من می آید و من زورم به آن ها نمی رسد و گاهی می خواهم خودم مقدماتشان را فراهم کنم، تو کمک کن من این مقدمات را فراهم نکنم. یکی از این موانع هم عُلُوًا فی الارض است. قرآن می فرماید باید جزء «لایُریدون علوًا فی الارض» ها شوی تا جزء متقین شوی که عاقبت با این هاست.

    یکی از این روحانیون بی بدیل سر چهار سوق بزرگ داشت راه می رفت و مریدان دنبالش راه افتاده بودند. ما نمی دانیم در ذهن این روحانی چه گذشت اما از آنجا که خداوند بر خود واجب کرده که باید از چنین کسی (که خود را به او سپرده) محافظت نماید، کسی را همانجا فرستاد تا واکسن علوًا فی الارض را به حاج آقا بزند. این فرد رفت و در گوش حاج آقا گفت: «حاج آقا! یه وقت خیال نکنی من سلام علیک می کنم، اینام دنبال شما راه افتادن شما خیلی آدم خوبی هستی؛ ما آدم خوب سراغ نداریم که سراغ شما اومدیم. شما خیالاتی نشی ها!» و این عالم همانجا زار زار شروع به گریه کرد!

    نمونه بعدی در همین خیابان سیروس (مصطفی خمینی فعلی) در کوچه حمام گلشن، در امامزاده سید اسماعیل اتفاق افتاده است. ماجرا مربوط به فردی است به نام مرحوم آیت الله شیخ مرتضی زاهد که سال 1331 از دنیا رفته است و بار ها امام زمان (ع) به دیدار او آمده است! ایشان تعریف می کند که: برای گرفتن حاجتی چند روز بود شروع به خواندن زیارت عاشورا در پشت بام امامزاده کرده بودم. تا اینکه یک روز در حین خواندن زیارت عاشورا احساس کردم زمین بالا آمده و چسبیده به سقف امامزاده (یا خودم احساس سبکی کردم و دیدم می توانم بدون آنکه از پله های مارپیچی امامزاده پایین بیایم، پایم را مستقیم از همین پشت بام بگذارم در حیاط امامزاده). اما گفتم الآن افرادی در حیاط امامزاده حضور دارند و اگر این صحنه را ببینند یا وحشت می کنند یا می گویند این حتماً شخصیت برجسته ای است و من مشهور می شوم. اما من که دنبال مشهور شدن نبودم. فلذا از پله ها پایین آمدم. ]اما خدا را ببینید که می خواهد اصلاً یک ذره ناخالصی و عُلُوْ در وجود شیخ مرتضی زاهد (که از این اتفاق خوشایندی که رخ داده بود در تعجب بود) نیاید:[ داشتم می رفتم به سمت مسجد برای نماز که در بین راه پیر زنی خمیده را که به سختی راه می رفت را دیدم که سمت من آمد و از من پرسید: «من مدتی است زیارت عاشورا می خوانم و به این کار علاقه دارم. دیروز که آن را می خواندم احساس کردم دارم پرواز می کنم و برای رفتن به حیاط خانه نیاز ندارم از پله ها پایین بروم و من هم که پایم درد می کرد با همان حالت و بدون استفاده از پله ها وارد حیاط شدم. نظر شما چیست؟ آیا باز هم این زیارت عاشورا را ادامه بدهم یانه؟!» خداوند این پیر زن را فرستاد تا به من بگوید فکر نکن چون تو شیخ مرتضی زاهد هستی و زیارت عاشورا خوانده ای این سبکی روحی و این توانایی به تو داده شده، این پیرزن هم قادر است این کار ها را انجام دهد، یک وقت عُجبی به تو دست ندهد! حواست باشد.

    حال شما این ماجرا را بگذارید کنار ماجرای آن طلبه که وقتی به استادش گفت در اثر انجام اعمالی توانسته در هوا به پرواز در بیاید استادش او را به پرنده ها تشبیه کرد و گفت اینکه چیزی نیست، پرنده ها هم پرواز می کنند. یا وقتی شاگرد دیگرش گفت من توانسته ام روی آب راه بروم او را به وزغ  تشبیه کرد و گفت قورباغه شده ای؟! تازه به مقام وزغیت رسیده ای. برو آدم بشو!

    ما می خواهیم با علوًا فی الارض (و این برتری جویی) درِ خانه خدا برویم، دعا کنیم و به اجابت هم برسد! این آفت برتری جویی نامش عجب است که عاملی بسیار خطرناک به ویژه در حوزه های علمیه است. این حس بیشتر سراغ معلمین قرآن و اعتقادات و... می آید.

    تاریخ سخنرانی: 11-02-95