تاريخ سخنراني: 29-08-1395
جلسه 12 –حضرت ابراهیم (ع) از ولادت تا امامت (12) دستور خداوند به آن حضرت مبني بر ذبح حضرت اسماعيل (ع)
آزمایش سوم حضرت ابراهیم (ع) پس از آتش نمرود و هجرت به مکه، دستور ذبح حضرت اسماعیل (ع) است که در آیات 100 الی 112 سوره صافات مطرح شده است. ]در این جلسه در خلال خواندن و بررسی این آیات، به نکات خیلی جالبی نیز اشاره شد که کمتر مورد توجه قرار می گیرند. همچنین از روایات هم برای پی بردن به جزئیات بیشتر استفاده شد.[
در این آیات دارد که: حضرت ابراهیم (ع) مدت ها بود از خداوند می خواست تا فرزندی صالح به او عطا کند. تا اینکه خداوند بالاخره حضرت اسماعیل (ع) را به او بخشید. سال ها گذشت و زمانی که ابراهیم (ع) حدوداً 100 سال و پسرش حدوداً 13 سال داشت، خداوند در خواب به او دستور سر بریدن اسماعیل (ع) را می دهد. (این اتفاق بعد از ساخت کعبه است.)
حضرت ابراهیم (ع) موظف شده بود از فرزند دلبندش که در سنین پیری عصای دست پدر هم شده بود دل کنده و خودش با دست خودش سرش ببرد! ابراهیم (ع) اسماعیل (ع) را در جریان دستوری که رسیده بود قرار داد. نکته جالبی که هست این است که اسماعیل (ع) نه تنها مخالفتی ننمود، بلکه برای تسریع کار خودش شروع به فراهم کردن مقدمات کار کرد (تا دستور پروردگار هرچه سریع تر عملی شود تا مبادا شیطان این وسط موشی بدواند و مشکل ساز شود)!
توجه: تمام این جریانات در حالی اتفاق می افتاد که حضرت ابراهیم (ع) و حضرت اسماعیل (ع)، هیچ یک خبر از پایان ماجرا نداشتند!
در آیه 103 کلمه «اَسلَما» برای این دو پیامبر به کار رفته. اسلام در قرآن به سه معنی به کار رفته است ]مثال برای این معانی هم زده شد[: 1- به معنی دین اسلام 2- شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبر خاتم (ص) دادن بدون ایمان قلبی (به عبارتی اسلام ظاهری) 3- تسلیم شدن. کلمه اَسلَما که برای حضرت ابراهیم (ع) و حضرت اسماعیل (ع) در آیه به کار رفته از نوع سوم است که اوج ایمان و تسلیم محض بودنشان در مقابل پروردگار را می رساند (ایمان کامل بدون ذره ای تردید).
ابراهیم (ع) اسماعیل (ع) را به قربانگاه برد. صورت اسماعیل (ع) را بر خاک نهاد، چاقو را زیر گلویش قرار داد و درحالیکه سر خود را به آسمان بلند کرده بود (تا مبادا با دیدن صحنه در اطاعت خداوند کوتاهی کند!)، چاقو را روی گلو کشید. اما هرچه کرد چاقو به خواست خداوند گلو را نبرید. در این لحظه بود که ندا آمد: يَا اِبراهيم! قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا (رؤياى خود را حقيقت بخشيدى). چنین بود که ابراهیم (ع) از این آزمایش بزرگ هم سربلند بیرون آمد. سپس خداوند دستور داد جبرئیل یک قوچ (که حسب روایات در بهشت و بدون پدر و مادر به وجود آمده بود) برای حضرت ابراهیم (ع) ببرد و به ابراهیم (ع) هم دستور داد تا سر این قوچ را ببرد.
توجه: خداوند حضرت ابراهیم (ع) را می شناخت و می دانست این کار را عملی خواهد کرد، اما با این کار به آیندگان نیز نشان داد که خداوند مقام رفیعی چون امامت را الکی به کسی نمی دهد.
]در ادامه نیز چند حدیث خوانده شد که یکی از آن ها حدیث جالبی راجع به تلاش های شیطان برای ممانعت از انجام این کار بود.[