مقالات روایات مذهبی اسلامی و کلیپ

پند تاریخ-حریص-حرص
حریص، هوش و حواس ندارد!

مردی گنجشکی را صید کرد. گنجشک پرسید: از من چه می‌خواهی؟ جواب داد: تو را می‌کشم و می‌خورم. گفت: از گوشت ناچیز من تو را چیزی حاصل نخواهد شد. ولی تو را سه سخن می‌آموزم که در زندگی به کارت آید. اولی را موقعی که در دست تو هستم می‌گویم، دومی را وقتی که بر شاخه درخت رفتم، و سومی را زمانی که بر سر کوه نشستم.

آن مرد دست خود را آزاد گرفت و تقاضای گفتن سخن اول را نمود. گنجشک گفت: «هرچه از دستت رفت، افسوس آن را نخور». سپس از دست او پرید و بر شاخه نشست. مرد درخواست کرد: دومی را بگو. گفت: «هیچ‌وقت سخن محال را باور نکن». بعد گفت: چه موقعیتی را از دست دادی! در چینه‌دان من دو دانه مروارید هست که هر کدام بیست مثقال وزن دارند. اگر مرا کشته بودی، با همان مرواریدها مردی توانگر می‌شدی! صیاد گفت: افسوس بر این پیشامد نابه‌جا! سپس تقاضای سخن سوم را نمود.

گنجشک گفت: تو که دو نصیحت اول را فراموش کردی، به سومی چه حاجت داری؟! به تو گفتم بر هر چه ازدستت رفت افسرده مشو و نیز گفتم سخن محال را باور مکن. تمام پوست و پر و بال و گوشت من بیش از دو مثقال نمی‌شود. چگونه باور کردی در چینه‌دان من دو مروارید بیست مثقالی باشد؟! گنجشک این سخن را گفت و پرید...

این داستان، برای افراد حریص مثال زده می‌شود، زیرا آنقدر به ازدیاد ثروت علاقه دارند و در این مسیر کوشا هستند که به احتمال نفع و سودی، از هستی خود می‌گذرند و در تمام شئونات زندگی آنها پول و سود حکومت می‌کند، تا جایی که گاه فهم و شعور و درک را از آنان سلب می‌نماید!

📖 منبع: پند تاریخ، ج۲، ص۱۲۰

پند تاریخ حریص حرص

روایات    جمعه 18 اسفند