مقالات روایات مذهبی اسلامی و کلیپ

پند تاریخ-عهد-پیمان
به پیمانی که با خدا بستی وفا کن

یکی از پادشاهان را پیش‌آمد دشواری روی داد و با خدا عهد کرد که اگر کار من به نیکی پایان پذیرد، هرچه پول در خزینه دارم به مستمندان و بینوایان خواهم داد. خداوند به‌زودی خواسته او را برآورد. پادشاه تصمیم گرفت به پیمان خود وفا کند.

خزینه‌دار را خواست و دستور داد موجودی را حساب کند. بعد از بررسی معلوم شد مقدار زیادی پول در خزینه موجود است. امراء دولت گفتند: این همه مال را نمی‌توان به مستمندان پرداخت و برای اداره امور و رسیدگی به لشکریان و... احتیاج به این پول هست. شاه گفت من عهد کرده‌ام و خلاف آن نمی‌کنم. عده‌ای گفتند لشکریان و کارگزاران نیز جزء مسمتندان و نیازمندان‌اند و نمی‌توان آنها را از این بخشش محروم نمود.

پادشاه با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت و مدتی پیوسته برای آشکار شدن تکلیف خود می‌اندیشید. روزی کنار غرفه‌ای نشسته بود که مردی ژولیده را در حال عبور دید. پادشاه او را خواست و جریان پیمان را به او مطرح کرد و گفت: عده‌ای می‌گویند لشکریان هم مستمند محسوب می‌شوند و باید از این پول به آنها نیز اعطا نمود. نظر تو چیست؟

مرد گفت: اگر در موقع عهد بستن، سپاهیان را در نظر داشته‌اید، صحیح است (و باید به لشکریان هم عطا کنید)، وگرنه به آنها نمی‌توان داد. شاه گفت: در موقع عهد فقط به یاد مستمندان و بیچارگان بودم. یکی از امراء که آنجا حاضر بود به آن مرد گفت: ای دیوانه! مال بسیار است و سپاهیان هم به آن نیاز دارند!

مرد ژولیده رو به شاه کرد و گفت: اگر با آن کسی که با او پیمان بسته‌ای دیگر کاری نداری، وفا نکن. ولی چنانچه به او احتیاج داری به عهد خویش وفا کن. پادشاه از این جمله چنان تحت‌تاثیر واقع شد که اشک از دیدگان فرو ریخت و همان دم دستور داد اموال را بین فقرا تقسیم کنند.

📖 منبع: پند تاریخ، ج۲، ص ۲۶ (با تصرف)

پند تاریخ عهد پیمان

روایات    چهارشنبه 22 آذر 1402