ابوالحسن علی بن عیسی بغدادی سمت وزارت در زمان مقتدر و قادر عباسی داشت و از اشخاص خیر و خدمتگزار به شمار میرفت. پیوسته به مستمندان رسیدگی مینمود و هیچگاه باعث قتل احدی نشد. این وزیر با اخلاق نیکویی که داشت، روزی سواره با عده زیادی از همراهان میگذشت. موکب باشکوه و عظمت وزیر در نظر عابرین جلوه خاصی مینمود و مردم با دیده جلال و ابهت خیره شده بودند. آنهایی که او را نمیشناختند از شخصیتش سوال میکردند.
در این میان وزیر متوجه شد دو زن با یکدیگر صحبت میکنند. یکی از دیگری پرسید: این کیست که با چنین عظمتی میگذرد؟ زن مخاطب جواب داد: بندهای است که از چشم خدا افتاده، از این رو او را مبتلا به چنین دستگاهی نموده! (به قول شیخ بهایی در کشکول: مردی است که خدا او را از در خانه خود رانده، اینک خدمتگزار پستترین بندگان خدا شده!)
وزیر هوشیار از این گفتوگو پند شایستهای برد و همان دم تصمیم ترک وزارت گرفته به منزل بازگشت. از مقام وزارت استعفا داده عازم مکه معظمه گردید و مجاور آنجا شد تا در سال ۳۳۴ از دنیا رفت. جامی این داستان را به شعر درآورده که بخشی از آن شعر، از این قرا است:
راندهای از حرم قرب خدا / کرده در کوکبه دوران جا
خورده از شعبده دهر فریب / مبتلا گشته به این زینت و زیب
آمد آن زمزمه در گوش وزیر / داشت در سینه دلی پندپذیر
همه اسباب وزارت بگذاشت / به حرم راه زیارت برداشت
📖 منبع: پند تاریخ، ج۴، ص۹۳
روایات چهارشنبه 10 اردیبهشت