سخنرانی

جلسه 96: نحوه برخورد با احادیث متعارض و بحثی پیرامون تقیه

مبحث علم غیب
96 جلسه 96: نحوه برخورد با احادیث متعارض و بحثی پیرامون تقیه

حدیث متعارض تقیه عمار یاسر

مبحث علم غیب
لینک دانلود   شنبه 2 تیر 1403
  • مروری بر مطالب این جلسه:

    چرا بعضی احادیث معتبر با یکدیگر متعارض به‌نظر می‌رسند؟ / قاعده‌ای به نام «تقیه» / معنای لغوی و اصطلاحی تقیه / اهداف و فواید تقیه چیست؟ / بررسی ریشه قرآنی تقیه در آیه ۱۰۶ سوره نحل / پیامدهای تلخ غفلت از تقیه در اغتشاشات و حوادث کشور / تقیه عمار یاسر / تقیه امام صادق(ع) در مقابل منصور دوانیقی / جواز تقیه در لسان پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع)


    هر وقت آیاتی که در ظاهر تعارض دارند دیدیم از فرمول "جمع بین آیات" برای حل این مسئله استفاده می‌شود تا ببینیم منظور خداوند متعال چیست.

    در مورد روایات -مانند روایاتی که در جلسه قبل خوانده شد- اگر در تعارض با روایات دیگر یا با اعتقاد شیعه و یا قرآن بود، بطور کلی از چند وجه خارج نیست که آنها را بررسی می کنیم. اولین مورد مسئله‌ای است به نام تقیه.

    معنای لغوی تقیه: از ریشه «وقی» و اسم مصدر اتّقاء است که در آن تاء بجای واو آمده –تقوا هم از همین ریشه است- یعنی پرهیز کردن و خویشتنداری و حفظ نفس از عذاب. از چیزی تقیه کردن یعنی خود را از آن چیز حفظ کردن. یعنی صیانت، حفاظت، نگهداری چیزی است از آنچه آن را آزار می‌دهد یا به آن ضرر می‌رساند. 

    در اصطلاح به معنای ترک عمل در برخی از احکام شرع به طور موقت یا کتمان برخی از فتاوی یا باورهای دینی در شرایط خاص، مانند ترس از حاکمان ظالم و یا مدارا نمودن با دیگر فرقه‌های اسلامی و یا افکار عمومی، می‌باشد، به شرط این که برای آن غرض عقلایی حفظ مصالح مهم دینی و دنیوی وجود داشته باشد و یا حفظ جان، مال و آبروی مسلمانان به آن وابسته باشد.

    با توجه به موارد بالا اهداف و فواید تقیه مشخص می‌شود؛

    1- جلوگیری از استهلاک نیروها و ذخیره کردن آنها به عنوان روش حساب شده برای وادار کردن ضربه نهایی به دشمن
    2- حفظ وحدت امت اسلامی و جلوگیری از ایجاد تفرقه و اختلاف
    3- پنهان کردن مذهب خویش و خودداری کردن از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردی که ضرر مالی یا جانی یا عِرضی(آبرو) متوجه شخص باشد.

    جواز «تقیه» از قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود.

    آیه 106 نحل: مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَٰكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
    هر کس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود [به عذاب خدا گرفتار آید]؛ مگر کسی که به کفر مجبور شده [امّا] دلش مطمئن به ایمان است، ولی آنان که سینه برای پذیرفتن کفر گشاده اند، خشمی سخت از سوی خدا بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ خواهد بود.

    پس برای کسی که از روی ناچاری و اجبار کفر بگوید در حالی که قلبا ایمان دارد عذابی نیست و این همان تقیه است. مثلا اگر در اغتشاشات و حوادث کشور این مسئله رعایت می شد ما اینقدر کشته نمی دادیم. اگر طرف را گرفتند و گفتند به رهبری ناسزا بگو، به امام و خدا و پیامبر و ... ناسزا بگو و مجبورش کنند، گفتن آنها اشکالی ندارد، باید بگوید تا دست از آسیب زدن و کشتن او بردارند. یا در سفر حج، در کشور سعودی که مرکزیت دشمنی با امیرالمومنین(ع) و اسلام و مسلمین است شعارهایی بدهیم که موجب گرفتاری بشود.


    شأن نزول آیه 106 نحل:

    گویند: آیۀ إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ در بارۀ عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه و صهیب و بلال و خباب نازل شده است.اینان مورد شکنجۀ کفار واقع شدند. پدر و مادر عمار بقتل رسیدند و عمار، هر چه می خواستند بزبان آورد و نجات یافت. پس از آن خداوند پیامبر(ص) را از ماجرا خبر داد. برخی گفتند: عمار کافر شده است. فرمود: هرگز. عمار از سر تا پایش پر از ایمان است و ایمان با خون و گوشت او در آمیخته است. عمار با چشم گریان، شرفیاب حضور پیامبر شد. پیامبر فرمود: چه پشت سر داری؟ عرض کرد: یا رسول اللّٰه، بدی و زشتی. من خدایان آنها را به نیکی یاد کردم و خودم را به شما رسانیدم. پیامبر در حالی که چشمانش را مسح می کرد، فرمود: اگر باز هم در چنگ آنها گرفتار شدی، سخن گذشته را تکرار کن. این قول از ابن عباس و قتاده است. -ترجمه تفسير مجمع البيان(ترجمه و نگارش از احمد بهشتی) جلد 14 صفحه 57-

    در سفر حج حمایت کننده ای از خود نداریم. همه جا دوربین گذاشتند و خیلی مامور آنجا هست، لذا حواسمان باشد. کسی عکس شهید قاسم سلیمانی روی موبایل بود، گرفتند بردنش. باید توجه کنیم و آنجا تقیه کنیم.

    -خاطره ای از حج استاد: در سفر حج، خواستم بین دو فرش نماز بخوانم چون سنگ بود و روی فرش نباشم. شخصی گفت بیا روی فرش، من میدانم، تو عمدا آنجا ایستاده ای که به سنگ سجده کنی!

    بعضی ها تعصب زیادی دارند. باید در کادر الهی باشد. باید پشت سر امام صادق (ع) باشیم. امام (ع) در جلوی منصور دوانیقی –لعنة الله علیه- او را امیرالمومنین (از باب تقیه) خطاب میکرد. لقبی که فقط و فقط برای امام علی (ع) است. چون منصور دوانیقی دنبال بهانه بود تا امام را از بین ببرد که یکی از کارهای ائمه (ع) همین تقیه بود تا دین بماند، احادیث بماند، علما بمانند.

    حدیث: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ یَرْوُونَ أَنَّ عَلِیّاً ع قَالَ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ سَتُدْعَوْنَ إِلَى سَبِّى فَسُبُّونِى ثُمَّ تُدْعَوْنَ إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنِّى فَلَا تَبَرَّءُوا مِنِّى فَقَالَ مَا أَكْثَرَ مَا یَكْذِبُ النَّاسُ عَلَى عَلِیٍّ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا قَالَ إِنَّكُمْ سَتُدْعَوْنَ إِلَى سَبِّی فَسُبُّونِی ثُمَّ سَتُدْعَوْنَ إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنِّى وَ إِنِّى لَعَلَى دِینِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یَقُلْ لَا تَبَرَّءُوا مِنِّى فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ أَ رَأَیْتَ إِنِ اخْتَارَ الْقَتْلَ دُونَ الْبَرَاءَةِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ عَلَیْهِ وَ مَا لَهُ إِلَّا مَا مَضَى عَلَیْهِ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ حَیْثُ أَكْرَهَهُ أَهْلُ مَكَّةَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص عِنْدَهَا یَا عَمَّارُ إِنْ عَادُوا فَعُدْ فَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عُذْرَكَ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعُودَ إِنْ عَادُوا -اصول كافى جلد3 صفحه: 310 روایة:10-
    ترجمه :مسعدة بن صدقه گوید: به امام صادق (ع) عرض شد: مردم عقیده دارند كه على علیه السلام بر منبر كوفه فرموده است: اى مردم شما را بناسزا گفتن بمن میخوانند، مرا ناسزا گوئید، سپس به بیزارى از من میخوانند، از من بیزارى نجوئید، امام فرمود: مردم چه بسیار بر على علیه السلام دروغ میبندند، سپس فرمود: همانا على فرموده است: «شما را بنا سزا گفتن بمن میخوانند، مراناسزا گوئید، سپس به بیزارى از من میخوانند، و من بدین محمدم» و نفرمود. از من بیزارى نجوئید.
    سائل عرض كرد: بمن بفرما اگر كشته شدن را اختیار كند و بیزارى نجوید چگونه است؟ فرمود بخدا این تكلیف را ندارد. تكلیف او همانست كه عمار بن یاسر كرد زمانى كه اهل مكه او را مجبور (به بیزارى از پیغمبر (ص)) كردند. ولى دلش بایمان مطمئن بود، سپس خداى عزوجل درباره او نازل فرمود: «جز كسیكه مجبور شود، ولى دلش بایمان مطمئن باشد 106 سوره 16» آنگاه پیغمبر (ص) باو فرمود: اى عمار! اگر دوباره مجبورت كردند تو هم چنان كن كه كردى (بزبان از دینت بیزارى بجو) كه خداى عزوجل عذر تو را نازل فرموده و دستورت داده كه تكرار كنى اگر تكرار كردند.

    شنبه 2 تیر 1403