نمونههای تقیه در کتب تاریخی و حدیثی اهلسنت / تقدیر خلیفه دوم از تقیه یکی از لشکریان سپاه مسلمین که اسیر رومیان شده بود / روایت تقیه ابنعباس از خلیفه دوم! / اعتراف صریح خلیفه دوم به اینکه مراد از دو همسر خطاکار پیامبر اکرم(ص) در سوره تحریم، عایشه و حفصه بودهاند! / تقیه ابوهریره / تقیه امام صادق(ع) در مسئله علمغیب / عدم تقیه امام حسین(ع) برای بیعت با یزید (تقیه هر جایی جایز نیست) / تقیه علمای شیعه
ارتباط تقیه با علم غیب در اینجا بود که گفتیم بعضی از امامان نورانی به واسطه وجود جواسیس و نیز در امان ماندن از شر حاکمان ظالم و حفظ جان شیعیان، تقیه میکردند و علم غیب خود را کتمان مینمودند.
نمونههایی از تقیه در بین اهل سنت
در مورد تقیه اهل سنت نمونه های زیادی وجود دارد که تاریخ شیعه مخصوصا تاریخ اهل سنت آنها را ذکر کرده است. مثلا در کتاب تاریخ طبری جلد 8 صفحه 258 میگوید در عصر هارون الرشید پدر مامون -لعنت الله علیهما- در زمان حیات سیاسی خود برای سر کار گذاشتن مردم برای اینکه بتواند به آنها حکومت کرده و نیز سرشان را گرم کند میگفت قرآن مخلوق نیست و بعد از آن مأمون آمد و بالعکس آن را گفت که قرآن مخلوق است. در زمان هر یک اگر کسی مخالف آن را میگفت مجازات میشد و لذا بسیاری از افراد و از علمای اهل سنت در زمان هر کدام تقیه میکردند تا جانشان را حفظ کنند. اتفاقاً اهل سنت بیشتر از شیعه تقیه کرده اند.
- توجه: هر چیزی غیر از ذات خداوند متعال، مخلوق است.
در کتاب صحیح بخاری جلد ۴ صفحه 1387، تاریخ بغداد جلد 13، سیر اعلامِ النُّبلاء از شمس الدین ذهبی جلد ۲ صفحه ۱۴ و کتب دیگر در مورد تقیه روایاتی را نقل کردهاند. حتی از ابوهریره که بسیار کذاب بود دارد که او نیز تقیه کرده است یا در کتب اهل سنت آمده است که ابوحنیفه از منصور دوانیقی ترسیده و تقیه کرده است.
1- تقدیر خلیفه دوم از تقیه یکی از لشکریان سپاه مسلمین که اسیر رومیان شده بود
شمس الدین ذهبی در کتاب "سیر اعلام النُّبلاء" داستانی را نقل میکند که خلیفه دوم لشکری را به جنگ با روم فرستاد. در این جنگ عبدالله بن حذافه اسیر شد. پادشاه از او خواست که مسیحی شود و او را تهدید کرد. او مقاومت نمود. در آخر پیشانی پادشاه را بوسید و جان خود و اسیران دیگر را نجات داده و به نزد خلیفه بازگشتند. خلیفه دوم گفت سزاوار است که هر مسلمانی پیشانی تو را ببوسد و خود نیز بوسید. این نشان میدهد اهل سنت تقیه را قبول دارد. سیر اعلامِ النُّبلاء - ط الرساله نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 2 صفحه : 14
2- تقیه ابن عباس از عمر
ابن عباس، مفسر مشهور قرآن کریم و شاگرد امیرالمومنین(ع) از کسانی بوده که به تقیه اعتقاد داشته و از آن بهره میجسته است به ویژه در زمان عمر بن خطاب که رفتار خشونت آمیزش بسیاری از مردم را وادار به تقیه کرده بود. بخاری مینویسد:
4913 حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِيزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ بِلاَلٍ، عَنْ يَحْيَى، عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْنٍ، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، يُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ: مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ عَنْ آيَةٍ، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً لَهُ، حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا رَجَعْنَا وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاكِ لِحَاجَةٍ لَهُ، قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ ثُمَّ سِرْتُ مَعَهُ، فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ أَزْوَاجِهِ؟ فَقَالَ: تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ، قَالَ: فَقُلْتُ: وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَةٍ، فَمَا أَسْتَطِيعُ هَيْبَةً لَكَ. – منبع در کتابخانه مدرسه فقاهت: صحيح البخاري جلد : 6 صفحه : 156
ترجمه: ابن عباس گفت: یک سال منتظر ماندم تا شاید بتوانم از عمر درباره یک آیه قرآن چیزی بپرسم؛ ولی نتوانستم؛ چون ترس از عمر اجازه نمیداد، تا زمانی که برای حج به سفر رفت من نیز به همراه او به راه افتادم. در هنگام بازگشت در میان راه برای قضای حاجت به سمت درخت اراک رفت. من ایستادم تا او فارغ شد. به او ملحق شدم و گفتم ای امیر مؤمنان آن دو زنی که از بین زنان رسول خدا برای مقابله با آن حضرت پشت به پشت به هم دادند (همپیمان شدند) چه کسانی بودند؟ عمر گفت: آن دو حفصه و عایشه هستند. به او گفتم قسم به خدا یک سال است که میخواستم این سؤال را از تو بپرسم اما ترس از تو اجازه نمیداد.
- همه اهل سنت این را قبول دارند که خلیفه دوم به شدت انسان خشنی بوده است و این را بعضی از شعرای اهل سنت افتخار میدانند و برایش شعر هم سرودهاند.
آیه مورد بحث مربوط به سوره تحریم است که پیامبر(ص) رازی را به یکی از همسرانش فرمود که او آن راز را به زن دیگر فاش کرد. در آیه چهارم میفرماید "إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ" که "تتوبا" تثنیه است یعنی اگر آن دو نفر به سوی خداوند توبه کردند؛ و عمر میگوید آن دو نفر حفصه و عایشه هستند.
وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۳﴾
و چون پيامبر با يكى از همسرانش سخنى نهانى گفت و همين كه وى آن را [به زن ديگر] گزارش داد و خدا [پيامبر] را بر آن مطلع گردانيد [پيامبر] بخشى از آن را اظهار كرد و از بخشى [ديگر] اعراض نمود پس چون [مطلب] را به آن [زن] خبر داد وى گفت چه كسى اين را به تو خبر داده گفت مرا آن داناى آگاه خبر داده است.
إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ ﴿۴﴾
اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه كنيد [بهتر است] واقعا دلهايتان انحراف پيدا كرده است و اگر عليه او به يكديگر كمك كنيد در حقيقت خدا خود سرپرست اوست و جبرئيل و صالح مؤمنان [نيز ياور اويند] و گذشته از اين فرشتگان [هم] پشتيبان [او] خواهند بود.
- خداوند در هیچ جای دیگر قرآن بر علیه کسی اینگونه اعلان جنگ نکرده است!
عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا ﴿۵﴾
اگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش همسرانى بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبه كار عابد روزه دار بيوه و دوشيزه به او عوض دهد.
3- تقیه ابوهریره از عمر
عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وِعَاءَيْنِ: فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا البُلْعُومُ.
از رسول خدا دو ظرف پر از حديث حفظ نمودهام كه هر آنچه تاكنون روايت كردهام يكي از اين دو ظرف بوده است كه اگر بنا باشد ظرف ديگر را نيز بگشايم گردنم زده خواهد شد! - صحيح البخاري نویسنده : البخاري جلد : 1 صفحه : 35
«ابنعساکر» نیز از «ابوهریره» نقل کرده است که گفت: «إني لا حدث أَحَادِيثَ لَوْ تَكَلَّمْتُ بِهَا فِي زَمَانِ عُمَرَ أَوْ عِنْدَ عُمَرَ لَشَجَّ رَأْسِي» من احادیثی در سینه دارم که اگر در زمان عمر و یا در حضور عمر به زبان میآوردم، سرم را میشکافت. - تاريخ مدينة دمشق نویسنده : ابن عساكر جلد : 67 صفحه : 343
تقیه امام صادق(ع) در مسئله علمغیب
فردی خدمت امام صادق میآید و سوال میکند شما جعفر بن محمد هستید حضرت میفرماید بله. میپرسد شما علم غیب دارید؟ -این فرد از طرف حکومت آمده بود که اگر امام بگوید آری گزارش دهد و بگوید که حضرت ادعای خدایی دارد و برایش پرونده سازی کنند- امام علیه السلام میفرماید چگونه من علم غیب دارم در حالی که قرآن میفرماید "إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ" علم غیب از آن خداست.
در حقیقت اینجا امام تقیه کرده است یا در نیت گرفته که آن علمی که مستقل باشد را من ندارم و من علم به اذن الله دارم و به هر ترتیب، جان خود را حفظ نموده است. لذا رابطه تقیه با علم غیب را در اینجا میبینیم که هر جا ائمه(ع) میدیدند که جان و مال و آبرو در خطر است در حالی که ضرری به اسلام نمیرسد تقیه میکردند.
مثلاً امام حسین(ع) به سمت عراق حرکت کرد. حر او را متوقف میکند و میگوید باید با یزید بیعت کنی. اینجا اگر امام با یزید بیعت میکرد همه اسلام و شیعه و اعتقادات از بین میرفت لذا اینجا امام تقیه نمیکند تا مردم نگویند امام هم بیعت کرد و با آنها شد و به اسلام بیاعتماد شده و دین خود را از دست بدهند. لذا امام با یزید بیعت نکرد و تقیه نیز ننمود.
انسان باید دقت کند و زمان و مکان تقیه را بشناسد. توریه هم همینطور است که آن را با دروغ اشتباه نگیرد.
در تاریخ داریم که علمایی بودند که نیاز به تقیه نداشتند و برای حفظ شیعه با حاکمان همکاری میکردند که تشیع را ترویج داده و جان خود و شیعیان را حفظ نمایند. مانند خواجه نصیرالدین طوسی در زمان مغولها و هیچ عالم شیعی نداریم که بر مبنای تقیه بیاید همه اعتقادات شیعه را زیر سوال ببرد و در پایان بگوید من تقیه کردهام! تقیه زمان و مکان خود را دارد و در بعضی مواقع حرام است.
- به زودی جزوهای در باب تقیه انتشار خواهد یافت که در دسترس شما عزیزان قرار خواهد گرفت.
و مثال دیگر مثلاً این بحثی که در بین مراجع در زمان روز عید فطر اختلاف میافتد در زمان ائمه(ع) هم بوده است. حاکم عید فطر را معین میکرد و همه باید قبول میکردند و وقتی از امام میپرسید امام میفرمود هرچه شما بگویید و تقیه میکرد و بعداً قضای آن را به جای میآورد. لذا میبینیم فقها در رسالهها دارند که اگر کسی را مجبور به خوردن روزه کنند باید قضای روزهاش را بگیرد و کفاره به گردنش نیست.