فردی در حق یکی از پادشاهان عرب مرتکب جرم بزرگی شده بود. روزی با پای خودش پیش پادشاه آمد. پادشاه به او گفت: با جرم و خطایی که مرتکب شدی، چگونه جرأت نمودی به پای خودت پیش من آیی؟ پاسخ داد: با خود فکر کردم هرچه جرم و خیانت من بزرگ باشد، عفو و بخشش شاهنشاه از آن بیشتر است. لذا به امید بخشایش به پیشگاه پادشاه شرفیاب شدم.
سخن او در دل پادشاه اثر بسزایی گذاشت و او را بخشید. وقتی یکی از نزدیکان شاه در پنهانی از او علت را جویا شد، پادشاه گفت: با خود فکر کردم اگر از او انتقام بگیرم دلم تسلی مییابد و خرسند میشوم، اما اگر او را ببخشم هم دل او را شاد نمودهام و هم نام نیکی از خود بهجای گذاشتهام. به همین خاطر از کیفرش منصرف شدم.
ما از گناه خصم تجاوز کنیم از آنْک / در عفو لذتی است که در انتقام نیست
📖 منبع: پند تاریخ، ج۲، ص۹۷ (با تصرف)
روایات جمعه 15 دی