عمرو بن لیث در زمستان بسیار سردی با لشکر فراوان وارد نیشابور شد. سپاه او در میان خانههای مردم سکنی گرفتند. پیرزنی پنج خانه داشت، همه را اشغال نمودند! آن زن شکایت به یکی از امرای عمرو نمود. امیر گفت: فردا هنگامی که من پیش عمرو هستم بیا تقاضای تخلیه خانه را بکن.
فردا همان موقع آمد و به عمرو گفت: من زن پیری هستم. پنج دستگاه خانه دارم که همه را سپاه تو گرفتهاند. باز در همانجا نیز سپاهیانت هستند. مناسب نیست سربازان در منزلی که چند زن و دختر است زندگی کنند. عمرو تندی کرد و گفت: پس همراهان ما در این سرمای شدید چه کنند؟ دور شو! پیرزن روی برگرداند و رفت. همینکه دور شد، امیر به عمرو گفت: این زن بسیار دانا و پرهیزگار و اهل عبادت است. خوب است درباره او لطفی بکنید.
عمرو دستور داد پیرزن را برگردانند. وقتی او را آوردند، از پیرزن پرسید: قرآن خواندهای؟ جواب داد: آری. گفت: این آیه را ندیدهای؟: «إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ»؛ «پادشاهان وقتی که وارد قریهای شوند آنجا را تباه میکنند و مردمان عزیز و شریف را ذلیل و خوار مینمایند. اینچنین میکنند.» (نمل/۳۴)
پیرزن جواب داد: خواندهام، ولی از ملک در شگفتم که در همین سوره آیه دیگری را نخوده است که خداوند میفرماید: «فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»؛ «این است خانههایشان. ویران و فروریخته بهواسطه ظلمی که کردند. در این تغییر اقتدار و خرابی نشانه عبرتی است برای مردمان دانا» (نمل/۵۲)
این سخن چنان عمرو بن لیث را تحتتاثیر قرار داد که لرزشی اندامش را فراگرفت. آب در دیدگان گردانید، گفت: ای پیرزن! هر پنج خانهات را تصرف کن. پس از این سپاه من در شهر نخواهند ماند. دستور داد منادی صدا بزند: بعد از سه ساعت هر سربازی که در شهر یا خانه رعیتی دیده شود، کشته خواهد شد. سپس محلی را به نام شادیاخ که اکنون باغستانی است در نیشابور لشکرگاه خود قرار داد و تمام سپاه در آنجا خیمه زدند.
📖 منبع: پند تاریخ، ج۳، ص ۱۶۶ (با اندکی تصرف)
روایات چهارشنبه 7 آذر