مقالات روایات مذهبی اسلامی و کلیپ

حمام منجاب کجاست؟

مردی از فسّاق در حال احتضار بود، اما هرچه تلقین به گفتن شهادت «لا اله الا الله» می‌کردند، او در عوض این شعر را می‌خواند:

یا رب قائلة یوما و قد تبعت / این الطریق الی حمام منجاب (پروردگارا! روزی که خسته بود، گفت: راه حمام منجاب کجاست؟)

علت اینکه موفق به گفتن کلمه شهادت نمی‌شد، این بود که روزی زنی با وجاهت و پاکدامن برای رفتن به حمام از خانه خارج شد، ولی راه را گم کرد. مقدار زیادی راه پیمود تا خسته گردید و رسید بر در خانه همین مرد. پرسید: حمام منجاب کجاست؟ آن مرد گفت: همینجا حمام منجاب است. همین که زن داخل شد، مرد درب را بر روی او بست. زن فهمید که مرد حیله به کار برده و او را فریفته است. لذا از خود اظهار اشتیاق و تمایل فراوان نسبت به مرد نشان داد و چنان وانمود کرد که مایل به اوست. سپس گفت: خوب است مقداری غذا و عطر برای من تهیه کنی، چون گرسنه و کثیفم، فوری هم برگردی.

مرد به‌واسطه اطمینانی که از گفتار زن پیدا کرده بود و میل و علاقه‌ای که از خود نشان داده بود، توجهی به این نداشت که ممکن است در غیبت او این زن خارج شود. به همین جهت برای خرید به بازار رفت و به محض رفتن او، زن از در بیرون شد و خود را نجات داد.

شیخ بهایی می‌گوید: توجه کن چگونه این گناه او را هنگام مرگ از اقرار به شهادت بازداشت، با اینکه جز وارد کردن آن زن به خانه و خیال زنا کار دیگری نکرده بود و به مقصود هم نائل نشده بود!

📖 منبع: پند تاریخ، ج۲، ص۲۱۶

گناه احتضار مرگ پند تاریخ

روایات    چهارشنبه 27 تیر