باسمه تعالي
اصولا معيار حق و باطل، اكثريت و اقليت نمي باشد. بسياري از آيات قرآن كريم دلالت بر اين دارد كه اكثريت مردم كره زمين همواره در مسير ضلالت و گمراهي قرار داشته و دارند و اكثريت آنها از عقل خود استفاده نمي كنند و در اين زمينه آيات بسيار زيادي در قرآن كريم وجود دارد. و اين مطلب حداقل تا زمان ظهور كه زمان غلبه ي حق بر باطل است ادامه خواهد داشت. از نظر عقلي نيز اگر به جمعيت حاضر كره زمين بنگريم مي بينيم كه اكثريت آنان مسيحي و بودايي و يهودي مي باشند. پس اگر بنا بر اكثريت باشد بايد همه ما بودايي و مسيحي شويم. پس مي بينيد كه عقلا نيز اين نظريه صحيح نمي باشد. اما در مورد اينكه مسلمانان آيا بايد كسي را لعن كنند يا نه، اگر اعتقاد به احكام الهي داشته باشيم خواهيم ديد كه قرآن كريم هر كس كه خدا و رسولش را آزار و اذيت نمايد او را مورد لعن و نفرين قرار داده است و از ما نيز خواسته است كه آنها را لعنت كنيم (إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا- بىگمان كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مىرسانند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفتآور آماده ساخته است-احزاب 57) و نيز در قرآن كريم از شجره اي به نام شجره ي ملعونه ذكر شده است كه بايد تحقيق كرد كه آن شجره چه طايفه اي مي باشد.
اما نتيجه اي كه مي گيريم اين است كه ما به عنوان مسلمان وظيفه داريم نسبت به دوستان خدا و رسول و اهل بيت او دوستي نموده و نسبت به دشمنان آنان و كساني كه آنها را مورد آزار و اذيت قرار داده اند تبري(بيزاري) بجوييم و اين مطلب جزيي از اعمال عبادي يك مسلمان محسوب مي شود.
و اگر كسي منكر قسمتی از تاريخ شود براي اثبات مابقي آن و نيز براي انكار آن قيمت از تاريخ براي هر دو بايد دليل بياورد. و اگر كسي بگويد من اصلا تاريخ را قبول ندارم، در واقع او ريشه ي تمام آنچه را كه خود او از نظر تاريخ منتسب به او هست را قطع كرده است يعني با حرف شما ديگر هيچ فرد سني اي باقي نخواهد ماند چرا كه اهل تسنن را تاريخ ثابت مي كند نه قرآن و روايات.